-
خداحافظ برای همیشه
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1393 22:48
امروز روز تولدم بود 32 سالم شد ، سالی رو پشت سر گذاشتم که برام خیلی اتفاق به همراه داشت . اتفاقات خوب ،اتفاقات بد ، شکافته شدن رویاهام امروز هم یه رویای بزرگ شکافته شد ارزوم این بود که یکبار تولدم ، کسی که دوست داشتم ، غافلگیرم کنه تمام تلاشش رو برای کشیدن لبخند روی لبم بکنه ، برام وقت بزاره و .... ولی تمام امروز اشک...
-
از غروب جمعه متنفرم
جمعه 22 اسفندماه سال 1393 20:24
بازم غروب جمعه بازم من موندم و یه تکه چوب دوتا مظراب باکلی بغض و خاطره بازم حسرت روزهای گذشته و رویاهایی که بافتم و دونه دونه شکافته شد یاد روزهایی که بودی انقدر حضورت کنارم پررنگ بود که چیزی کم نبود امسال عید کنار هفت سین ، وقتی میرم سبزه و سنبل بخرم وقتی دارم تخم مرغ های هفت سین و رنگ می کنم همه همه من یاد اون سالی...
-
بازهم دارم می بافم
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1393 22:12
نیستی گاهی هستی ولی کم رنگ زندگی عشق را به من وقلبم بدهکارست ، قلبی که ساده دوست می دارد گاه کمرنگی و گاه نیستی ، و من هنوز با خیال تو درذهن برایت خواب های طلایی می نوازم تو نیستی و کمرنگ شده ای با این خط فاصله که طولش از طول خیابان ظفر که هردو در ان هستیم بیشتر شده است نمی دانم چرا روزگار این خط فاصله را بین من و تو...
-
امروز
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1393 22:23
امروز یه تغییر بزرگ کردم ، از موهام بعد ده سال گذشتنم اولش که قبچی لای موهام اومد و صداش پیچید تو گوشم ، بغض گلوم رو فشار داد ولی وقتی موهام رو درست کردم حالم خوب شد از موهام گذشتم که یاد بگیرم گاهی باید تو زندگی بگذرم از چیزهایی که دوستشون دارم چوت شاید چیزهای بهتری پدست بیارم
-
برای تو
جمعه 1 اسفندماه سال 1393 14:47
دلم گرفته باز یه بغضی گلوم رو داره فشار میده ، کاش بودی که بگی بسپر به من ، نگران نباش
-
....
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1393 20:43
داغونم ، خسته ام تو چندماه گذشته خیلی اتفاق برام افتاد یه طوفان بزرگ تو زندگیم درست شد بعد کلی اتفاق خوب افتاد که غمم یادم بره دانشگاه قبول شدم ، کارم رو عوض کردم ، صدای سارم بهتر رو بهتر شد ولی حالم خوب نشده ناشکری نمی کنم کلی نعمت دارم که خیلی ها ندارن یه مامان خیلی مهربون و خوب خواهر برادر خیلی خووووب و کلی چیزهای...
-
دلم گرفته
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1393 14:33
دلم گرفته
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 بهمنماه سال 1393 19:59
فردا ولنتاین هست . باز دوباره من باسازم مشغولم دارم تو خلوت خودم ساز میزنم دلم گرفته چی میشد توهم یادت بود ولنتاین هست فقط سال دوم یادت بود ،منم مثل باقی دخترها دلم سوپرایز می خواد برای ولنتاین و تولدم و ... ولی هیچ وقت نبود من همیشه تونستم همه رو خوشحال کنم همیشه پیش قدم بودم ولی هیچوکس نتونست ...... چندبار تو حرف...
-
......
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1393 20:38
دارم ساز میزنم ولی بازم لا به لای تک تک مظراب ها فکر تو هست بازم گوشیم کنارمه به امید زنگی از تو سعی می کنم عادت کنم به خودم به قبولونم که عشق تو سرنوشتم نیست به خودم به قبولونم که من اومدم تا همیشه مراقب مامانم باشم مریضی رو حس می کنم ولی انگیزه ای برای داشتن سلامتی هم ندارم ولنتاین نزدیک یاد اون سال بخیر که اون دوتا...
-
اریرا
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 20:58
هنوز میام اینجا میام با فنجان قهوه باز تو تختم بازم کلی فکر کلی حسرت روزهای گذشته ساکت میشنم و تو عالم خودم باز با اریرا حرف می زنم ، اریرایی که حاصل یه عشق و اولین اعتماد بنفسی بود که تو بهم داده بودی با خودم فکر می کنم ، همه همه رو مقصر می کنم از همه متنفر میشم حتی از خودم و این احساس لعنتی که نمیذاره مثل باقی...
-
هرروز من
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1393 22:33
روزها از پی هم می گذره بی تو میگذره من با حرفهات هنوز برای خودم طنابی ساختم که مو به زندگی وصل کنه دیگه گریه نمی کنم ،قبل ازاینکه اشکی سرازیربشه توخودم دفنش می کنم ناراحتم برای اینکه بهت گفته بودم از این ضربه می ترسم ولی انقدر برام عزیزهستی و بودی که دلخوری هام رو بهت نگفتم فقط سکوت کردم ، منتظرم روزهابگذره تا ببینم...
-
زندگی طوفانی من
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1393 21:30
پریدم وسط یه دریای طوفانی ، بدون هیچ امیدی ، دل شکسته و افسرده به انتظار زورقی کوچک که بان به سویم بیایی. روزها و روزهاااااا گذشت و من منتظر دل شکسته از نامردی مردمان ، به گمانم بی پناه ، کسی امد بی انکه بدانم بفهمم تکیه گاهم شد درمیان طوفان زندگیم در زمان کمی پر از اتفاق شد و من هنوز درانتظار دستان تو غافل از اینکه...
-
کما
پنجشنبه 11 دیماه سال 1393 12:01
فیلم زندگی خودم ، تنها فیلمیه که اخرش رو نمی دونم هرروز اتفاق جدید فکرو خیال جدید و ... تنها دل خوشیم این بود که این روزها می گذره و تو هستی ولی الان تنها دل خوشیم اینکه روزها می گذره به قول خودت وقتی یکی میمیره چند ماه سیاه می پوشن و بعد فراموشش می کنن حالا من چی رو فراموش کنم ؟ بهت گفتم میدونم پست هام رو لایک می کنی...
-
هیچی
شنبه 6 دیماه سال 1393 21:16
ای کاش حالم و میدونستی ای کاش منم میدونستم حالت چطوره ، برای اینکه بدونم حالت خوبه دایم statusوایبرت رو چک می کنم که ببینم انلاین شدی یا رسیدی ؟ خوبی ؟ چه روزهایی سختیه . کاش میتونستم بهت بگم امروز چندبار تو خیابون سرم گیج رفت ولی تو نبودی
-
فاصله
شنبه 6 دیماه سال 1393 09:49
فاصله با تمام کوچک بودنش و سادگیش کلی حرف داره حرف هایی که تا وقتی فاصله دو لمس نکرده باشی نمی تونی بشنویش نمی توتی درکش کنی وقتی فاصله می گیری فرق بین عشق و عادت رو می فهمی می فهمی برای چی و چرا داری تلاش می کنی
-
سپید و سیاه
جمعه 5 دیماه سال 1393 14:29
بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم شاید بهتر باشه یه بار دیگه فرصت بدم و باهم حرف بزنیم ولی بعد پشیمون می شم یاد پیغام شب یلدا می افتم که جواب ندادی یاده روز یلدامی افتم که حتی صبح بخیرم نگفتی یادته هرسال شب یلدا برام هدیه داشتی ولی امسال هدیت خوشحالم نکرد امسال یلدا یه بغل بغض برام فرستاده بود همیشه این حرفت تو گوشمه که...
-
نامه ای به خدا
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 20:57
خدای عزیزم دلم گرفته انقدر که با سازمم نمی تونم درد و دل کنم انقدر که حتی از بغض نمیتونم حرف بزنم و دردم و بهت بگم اخه تو که می دونی درد منو چی رو برات بگم !!!!! بازم میگم خدایا شکرت ، هربار نیت کردم تو تمام فال ها بهم گفتی صبور باش ، گشایش تو کارت هست پس چرا نمی رسم به گشایش ، چرا این بغض لعنتی یه روز مثل اتشفشان...
-
گاهی
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 00:59
گاهی باید انقدر مست شوی که که چرخش تند زمین را احساس کنی گاهی باید زمین انقدر به دور سرت بچرخد که شاید غم هایت، به این سو وآن سو پرتاب شود گاهی نیازی به اشک ریختن نیست تا صورتت و چشمانت خیس شود گاهی باید ، باسکوتت چادری برای قلبت سازی تا دیگر عاشق نشود گاهی باید با سهمت از زندگی کنار بیایی و دیگر ندوی گاهی باید منطقی...
-
برای خودم
سهشنبه 2 دیماه سال 1393 19:33
گاهی وقت ها با خودم فکر می کنم اینم سهم من از زندگی بود ، حالا فصل عوض شده باید دفتر قلبم رو بزارم توی همون جعبه قرمزی که توبهم داده بودی. همون جعبه ای که توش یه ماهی چوبی بود ، ولی دل من چوبی نبود زنده بود از احساس عاشقی از باتو بودن ولی رسما باید اعتراف کنم مدت هاست رفته ccu ، دلم داره نفس های اخر رو میکشه ، نمی...
-
ققنوس
سهشنبه 2 دیماه سال 1393 09:24
نمی دونم باید چکنم ، میگن ققنوس برای اینکه دوباره بدنیا بیاد خودش رو اتیش میزنه یعنی میشه من و تو چشم با زکنیم ببینیم باهم به یه ققنوس زیبا تبدیل شدیم ؟
-
شب پره
دوشنبه 1 دیماه سال 1393 22:03
سکوتت رو چگونه تعبیر کنم ؟ انقدر به صفحه گوشیم نگاه کرده ام که پلک هایم از یاد برده اند می بایست در هم اندکی قفل شوند چرا رویایم شکافته شد چرا ؟؟؟ من در هرثانیه فکرم تو را با اب که نه بااشک هایم راهی ساختم پس چرا سکوت کرده ای؟ من هنوز گرمای حضورت را در اعماق قلبم احساس می کنم و بازهم به تو امید دارم
-
یلدا
دوشنبه 1 دیماه سال 1393 01:08
شب یلدا هم گذشت ، نمی دونم چرا هنوز اینجا می نویسم یلدا هم گذشت غصه ها و غم ها ، سوال های بی جواب یک دقیفه فرصت بیشتری داشتن تا به قلبم به ذهنم حمله کنن . امشب کلی برام فال گرفتن ، گفتن گشایش افتاده ولی الان گشایش تو بغضم افتاده ، که بتونم یه دل سیر اشک بریزم بدونه اینکه کسی ببینه . اولین یلدا گذشت بدون تو و هیچ خبری...
-
:(
یکشنبه 30 آذرماه سال 1393 12:52
نیستش ، ندارمش :( :( :(
-
پاییزهم داره تموم میشه
یکشنبه 30 آذرماه سال 1393 01:17
اولین برف پاییزی داره می باره و من، بی تو ، به اسمان نگاه می کنم ، به یاد تمام برنامه هایی که برای زمستان امسال باهم کشیدیم اولین برف پاییزی داره می باره و من فقط می تونم به جای قدم هام با دونه های اشکم ، آسمون رو همراهی می کنم سوز و سرمای اولین برف ، به جای گرمی دستهات داره قلبم رو می پوشونه چه زود چه آسون رویاهایم...
-
چی شد که اینطوری شد :( :(
شنبه 29 آذرماه سال 1393 14:57
دیگه نه حرفی برای گفتن دارم نه رویایی برای بافتن، ظاهرا این بار رویام رو از اول اشتباه سر انداخته بودم که اینجوری نخ هام بهم گره خورده و روبام رو باید بشکافم هرروز به باقی مانده بافتنیم نگاه می کنم به گوشیم به امید اینکه یه خواب باشه و وقتی بیدارمیشم دیگه نخوام رویاهایی رو که باتو بافته بودم بشکافم انقدر شکافتن این...
-
برای شب پره
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1393 14:44
4 ماه از روزی که تصمیم گرفتم از روزی که تصمیم به رفتن گرفتم میگذره هیچ کس جز خودم نمی دونه علت رفتنم چی بود ولی به تو میگم شب پره ، رفتم که بتونم پایان رمان زندگیم رو باتو بنویسم نمی دونم هنوزم نمی دونم اخر ای رمان چی میشه کلی اتفاق خوب تو زندگیم افتاده ولی تو کنارم نیستی ولی رفتم که بتونم رمان زندگیم رو تموم کنم ،...
-
حال من بی تو
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 20:12
تصادفم کردم با خودم با حقیقت نمیتونم باروزگار، بدون تو کنار بیام بدون تو هیچ خبری خوشحالم نمیکنه بدون تو دست و دلم به هیچ کاری نمیره اشک هام فقط از غم تو می باره
-
مظراب و اشک
یکشنبه 16 آذرماه سال 1393 20:39
صدای سازم خیلی خوب شده ،افسوس که نیستی تا برایت بنوازم خیلی از ترانه ها رو به امید روزی زدم که تو مقابلم بشینی و من برات ساز بزنم ولی حتی فرصت نشد از یکبار صدای ضبط شده شون رو بشنوی تونیستی و من هنوز سنتور میزنم اشکهام به یاد تو مظراب هام رو همراهی می کنن
-
خداااااااااا
شنبه 15 آذرماه سال 1393 20:49
ای خدا ، اه ای خدا از توی آسمون ها ، گوش بده به حرف من که می خوام داد بزنم ، ای خدا خودت بگو ، چرا تو ساختی منو !!!!! توی این زندون غم چرا انداختی منو !!!!!!!
-
حال من بی تو
شنبه 15 آذرماه سال 1393 09:08
شبی که صدای تونیست تا بگوید شبت بخیر ، خیر نمی شود فقط سیلی از کابوس دارد و اشک روزی که با صبح بخیر تو شروع نمی شود ، خیر ندارد تنها چشمان من درانتظار پیغامی از تو ، تر می شود.