هیچی

دیگه حرفی برای گفتن و نوشتن ندارم


از این همه واهمه پوکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

درد دل

ازت متنفرم ، به خاطر تمام دل لرزه هات

ازت متنفرم ، به خاطر تمام کابوس هایی که دیدم و می بینم

به خاطر خنده هایی که اشک شد

به خاطر غرور هایی که شکسته شد

به خاطر دستی که بلند شد


خدایااااا تو که میدونستی چرا ازش بی زارم  پس چرا نمی بریش پیش خودت ؟؟

اون ظلم می کنه ، ماها باید تاوان پس بدبم ؟؟؟

خدا وکلیلی دمت گرم ، داشتیییم ؟؟


مثل الان

بعضی وقت ها درست مثل همین الان و نیم ساعت پیش 

دلم می خواد هیچ جا نباشم ، الانم نیستم ولی دلم می خواد دیگه از این دنیا برم.


شدم یه برگ خشکیده تو فصل بهار، جایی هستم که درک نمیشم ، باید مثل برگ های بهاری زنده باشم ولی نمی تونم قدرتش روندارم

خسته ام 

مثل یک برگ سرمای پیش از طوفان رو حس می کنم ولی کاری ازم برنمیاد


خسته ام

نمی دانم

دلم گرفته 

نمی دونم برای کی باید بنویسم ؟؟

برای کابوس های شبانه؟؟ برای آنی که نفهمید 30 سال ، ترس در وجودم بزرگ تر از من شد؟؟

یا برای خدا؟؟


درست زمانی که هیچ خیابانی ، برای قدم های خسته ام نمانده ، زمانی که چشم هایم از گریه قرمز شده و خودم هم حاضر بدیدن چشمانم نیستم، زمانی که هیچ فنجان قهوه ای ارامم نمی کند وزمانی که دلم شانه های شب پره را می خواهد و نمی توانم راز های باطلاق سینه ام را برایش بگویم (ازشرم).

خدا را محاکمه می کنم ، با کوله باری از سوال بر درخانه اش می کویم و او آرام مرا نگاه می کند

معنای نگاهش چیست؟؟


نمی دانم 

در دل

خسته ام از این همه تکرار 


خسته ام از این همه گفتم ،


خسته ام


پس چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا ؟؟؟؟


کمترین ان چه می خواهم نشانه ای است ، تا بدون تردید تصمیم بگیرم .


فریاد می زنم ، نمی شنوی 

ارام می گویم ، نمی شنوی


خدایا لااقل  تو صدایم را بشنو 


خسته ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

خسته

مخم پوکید د دد د د د د د  از این همه فکر ررررررررررررررررررررررر

قصم به خودت خسته ام 


می ترسم

 ازت متنفرم به خاطر تمام خاطرات تلخ بچگیم ، چون فکر می کنی خرم ، هنوز همون دختر کوچولویی هستم که ازت می ترسم 

شاید بترسم، ولی هیچ وقت نه به خاطر گذشته می بخشمت ، نه برای تردید هایی که الان با این همه مشکل که تو ذهنم دارم  و برام درست کردی


فقط یه چیزی رو خوب می دونم ، مقصر تمام بدبینی هام تو هستی ، تو 

زندگی

زندگی خواب پریشانی است 

و 

من با آشفته حالی 

انتظاری بی سبب زین خواب بی تعبیر دارم 

دوست دشمن ، بخت وارون ، کار مشکل گشته 


امااااا


از که نالم ، برکه نالم ؟؟


من که خود تقصیر دارم