داغونم ، خسته ام تو چندماه گذشته خیلی اتفاق برام افتاد یه طوفان بزرگ تو زندگیم درست شد بعد کلی اتفاق خوب افتاد که غمم یادم بره
دانشگاه قبول شدم ، کارم رو عوض کردم ، صدای سارم بهتر رو بهتر شد ولی حالم خوب نشده
ناشکری نمی کنم کلی نعمت دارم که خیلی ها ندارن یه مامان خیلی مهربون و خوب خواهر برادر خیلی خووووب و کلی چیزهای دیگه
ولی خب وقتی یه ادم احساسی باشه ، وقتی تمام برنامه های زندگیش رو رویاهاش رو یه جور دیگه چیده باشه و .....
میشه وضعیت الان من
باخودم و واقعیت نمی تونم کنار بیام مثل یه کرم که به پروانه تبدیل شده قافل از اینکه تو یه شیشه حبس شده
میدونم هیچ کس جز خودم نمی تونه کمکم کنه ولی چکنم قبول شکست تو احساسم خیلی سخته
دلم می خواست هنوزم امید حضورش بود هنوزم مثل یه درخت کنارم بود میشستم و تو سایش رویاهام رو به هم میبافتم
دلم گرفته
فردا ولنتاین هست .
باز دوباره من باسازم مشغولم دارم تو خلوت خودم ساز میزنم دلم گرفته
چی میشد توهم یادت بود ولنتاین هست فقط سال دوم یادت بود ،منم مثل باقی دخترها دلم سوپرایز می خواد برای ولنتاین و تولدم و ...
ولی هیچ وقت نبود من همیشه تونستم همه رو خوشحال کنم همیشه پیش قدم بودم ولی هیچوکس نتونست ......
چندبار تو حرف هام گفتم یادت انداختم ولی هنوز خبری نیست
نمی دونم عشق من خیلی باعشق باقی دخترها فرق داره
ای کاش این سیم ها جون داشتن که ندارن
دارم ساز میزنم ولی بازم لا به لای تک تک مظراب ها فکر تو هست
بازم گوشیم کنارمه به امید زنگی از تو
سعی می کنم عادت کنم به خودم به قبولونم که عشق تو سرنوشتم نیست
به خودم به قبولونم که من اومدم تا همیشه مراقب مامانم باشم
مریضی رو حس می کنم ولی انگیزه ای برای داشتن سلامتی هم ندارم
ولنتاین نزدیک
یاد اون سال بخیر که اون دوتا عروسک رو بهم دادی ، هنوز شبها یواشکی بغلشون می کنم و .......
هنوز میام اینجا
میام با فنجان قهوه باز تو تختم بازم کلی فکر کلی حسرت روزهای گذشته
ساکت میشنم و تو عالم خودم باز با اریرا حرف می زنم ، اریرایی که حاصل یه عشق و اولین اعتماد بنفسی بود که تو بهم داده بودی
با خودم فکر می کنم ، همه همه رو مقصر می کنم از همه متنفر میشم حتی از خودم و این احساس لعنتی که نمیذاره مثل باقی دخترها باشم
هر لحظه به یکی دل ببندم ، از همه متنفر میشم تو خیالم باهات دعوا می کنم سرت داد میزنم ولی باز تو رو رفع اتهام می کنم و اشکهام رو پاک می کنم
باز دوباره تیت می کنم و فال تاروت میگیریم
روزها از پی هم می گذره بی تو
میگذره من با حرفهات هنوز برای خودم طنابی ساختم که مو به زندگی وصل کنه
دیگه گریه نمی کنم ،قبل ازاینکه اشکی سرازیربشه توخودم دفنش می کنم
ناراحتم برای اینکه بهت گفته بودم از این ضربه می ترسم
ولی انقدر برام عزیزهستی و بودی که دلخوری هام رو بهت نگفتم فقط سکوت کردم ، منتظرم روزهابگذره تا ببینم اخرش چی میشه.
روزها می گذره و تو فاصلت رو بیشتر روبیشتر می کنی بدون اینکه بدونی حال من چه جوریه
پریدم وسط یه دریای طوفانی ، بدون هیچ امیدی ، دل شکسته و افسرده به انتظار زورقی کوچک که بان به سویم بیایی.
روزها و روزهاااااا گذشت و من منتظر
دل شکسته از نامردی مردمان ، به گمانم بی پناه ، کسی امد بی انکه بدانم بفهمم تکیه گاهم شد درمیان طوفان
زندگیم در زمان کمی پر از اتفاق شد و من هنوز درانتظار دستان تو غافل از اینکه دیگر نه صدایت امد نه نگاهت
سکوت کردم سکوت کردی
حرف زدم ، لب گوشودی
در انتظارم ، در انتظار انچه که برایش خود را به این دریا انداختم
میدانم و باور دارم خدا درکنارم است مراقبم است اتفاق های خوب را در زندگیم گذاشت تا فراموش کنم غم فراق را
نمیدانم چه در پیش است نمی دانم
بازهم با دل تنگم می گویم صبوری کن نا امید نباش