بازم غروب جمعه
بازم من موندم و یه تکه چوب دوتا مظراب باکلی بغض و خاطره
بازم حسرت روزهای گذشته و رویاهایی که بافتم و دونه دونه شکافته شد
یاد روزهایی که بودی انقدر حضورت کنارم پررنگ بود که چیزی کم نبود
امسال عید کنار هفت سین ، وقتی میرم سبزه و سنبل بخرم وقتی دارم تخم مرغ های هفت سین و رنگ می کنم
همه همه من یاد اون سالی که گذشت میندازه
ای کاش ، ای کاش وقتی اولین دونه رویا رو بافته بودیم شکافته می شد
دیگه علاقه ای به فوت کردن شمع های کیکم هم ندارم یادم میندازه عمرم داره تموم میشه و تک و تنها جا موندم
امسال یا مقلب قلوب هم نمی خونم