بافتنی -۲

چه زیبا بود، آن همه  رویا که بافتم من

چقدر زود فراموش کردم پینه هایی را که بر دستانم ،برقلبم نشسته بود

یادت هست برایت گفتم "به شانه ام میزنی تا برف را از شانه آدم برفی بتکانی"؟؟

یادت هست جوابت را؟؟؟

چه لباس زیبایی شده بود ، لباس زندگانیم ،آبی پر ازاطلسی ،رازقی . .

چرا گل هایم پر پر شد ؟؟؟

چه کسی لباسم را شکافت؟؟؟

پینه ها بزرگتر می شوند ،دیگر نخی ندارم ،میل هایم شکسته .....

چه زود!!!!