اولین برف پاییزی داره می باره و من، بی تو ، به اسمان نگاه می کنم ، به یاد تمام برنامه هایی که برای زمستان امسال باهم کشیدیم
اولین برف پاییزی داره می باره و من فقط می تونم به جای قدم هام با دونه های اشکم ، آسمون رو همراهی می کنم
سوز و سرمای اولین برف ، به جای گرمی دستهات داره قلبم رو می پوشونه
چه زود چه آسون رویاهایم نقش براب شد
کاش بعداز این همه یخبندان ، نسیم بهاری درانتظارمان بود
کاش هنوز جرات و امید، بافتن رویای دیگر را درکنار تو و خاطراتت داشتم
کاش می دانستم عاقبت چه می شود ، کاش می توانستم بایک قیچی انچه را سرنوشت به تلخی برایمان نوشت را پاره کنم