-
نامه ای به خدا
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 23:01
بازم دلم گرفته , خداجونی بازهم حرف دارم, آخه گوشی رو پیدا نکردم که به حرفهام گوش بده انتظار چشمی رو هم ندارم که بیادو دل نوشته من رو بخونه .فقط می نویسم تا قفل لیانم را با دستان قلبم بگشایم و نگاهم را سدی تا سازم تا نامحرمان رقص بی پایان اشک را در صورتم نبینند. خداجونی می دونم که صدام رو می شنوی, حتی اگه الانم نه ,...
-
خدای عزیزم
شنبه 21 آبانماه سال 1390 21:45
خسته ام از این همه تکرار خسته از چرخش و پیدا نکردن راه از دویدن در پی زمان بازهم بر قله ای ایستادم با کوله باری از سوال , پس کی نوبت من ؟؟ پس کی سهم من ؟؟ کی جواب سوال هایم را می دهی ؟؟
-
کی هایم را کی , پاسخ می گویی ؟؟؟؟؟
جمعه 13 آبانماه سال 1390 18:35
خسته ام از این همه فکر یک هفته تمام , تمام سعیم را کردم تا با قدرت جذب و یوگا امروز را آنگونه که دوست می داشتم به تصویر بکشم , زیبا بود و نزدیک به آنچه در ذهن پرورانده یودم یازهم کافه همیشگی , بازهم اولین دیدار ولی تصویرم نصفه شد, شاید اگر برروی میز کنار طاقچه کتاب می نشستیم , نیمه دیگر تجسمم به حقیقت می پیوست ولی...
-
من و وبلاگم
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 20:45
چهار سال از اندیشه پنهان نکردن دل نوشته هایم می گذرد اندیشه ای که , تو با خواندن سه ذفتر و صفحات بهم چسبیده دل نوشته هایم در ذهنم کشیدی یادت هست ؟؟ و ای کاش ان روز نامی دیگر برای این وبلاگ پیدا کرده بودم توخال درون چشمم را دیدی حصار قلبم را کلیدش را و تو تنها کسی هستی که اعتماذ را در قلبم زمزمه کردی به یادم اوردی می...
-
باز باران
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 21:42
بچه که بودیم تو کتاب فارسیمون نوشته شده بود, باز باران با ترانه , با گوهر های فراوان می خورد بر بام حانه یادم اید روز دیرین ,گردش یک روز شیرین و .... حالا بازهم بارون میاد با حسرت به بارون نگاه می کنی که میشه یالاخره بارون بیاد و من خیال نبافم ؟؟؟ میشه یه روز بارون بیاد و انقدر زیر بارون راه بریم که دیگه هیچ حرفی و...
-
کابوس
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 21:25
ارام باش حرفی نزن , نمی خواهم بازهم آرامشم را برهم زنی , صدایت ترس را برتنم شلاق می زند بس است نمی خواهم بشنوم تمام کابوس ها, باصدای تو اغاز شد , باسکوتت پایانش را به روهم هدیه بده خودخواه نباش
-
ارزو
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 20:31
یه عالمه حرف دارم , هنوزم ارزویی دارم که براورده نشده ولی به دست اوردنش خیلی سخته دیگه دانشگاه نیست که درس بخونم تا قبول شم یا چیزایی که بشه با پول بدستشون بیارم این ارزو رو فقط ......
-
از دست خودم کفریم
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 22:16
کاش می تونستم آجر به آجر خونه ذهنم رو به همه نشون بدم ولی چه فایده ادمها سنگدل تر از اونی هستند که به دنیا و حریم من احترام بذارن امروز خواستم شبیه یکی از کسایی بشم که زیاد , بارها و بارهااااا دلم رو شکستن بشم خواستم فقط یه بار رفتاری رو که با من داشت باهاش داشته باشم تا شکستن دل رو احساس کنه و بعد از این همه سال...
-
هیچی
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 19:15
کاش هیچ حرفی نزده بودم
-
الان من
جمعه 15 مهرماه سال 1390 21:57
حس خوبی ندارم ترسیدم نمی دونم از چی و چرا فقط یه جوره بدیم
-
کاش اینجا بودی
شنبه 2 مهرماه سال 1390 23:12
دلم می خواد حرف یزنیم ولی نه تو SMS بازهم تو خسته ای و من . . . مثل همیشه سکوت می کنم تا فرصت رهایی و نفس کشیدن از من و سوال های بی انتهایم را داشته باشی
-
بذون عنوان
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 21:46
یعضی وقت ها مثل همین الان خس می کنم سهم من همش فاصله است و تنهایی دلم می خواد حرف بزنم تا راه دل وامونده رو پیدا کنم ولی نمیشه . . . اصلا بی خیال سهم من از زندگی شده انتظاز و انتظاز و انتظار
-
بعضی وقت ها مثل همین الان
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 20:47
دلم می خواست کنارم بودی، محکم بغلت می کردم و تک تک سوال هام رو ازت می پرسیدم می دونی ؟؟ بعضی وقت ها مثل الان دلم می خواد کوچیک بشم, یه نوزاد, تا ذهنم از اول ریست بشه تازشم , اون موقع ها که کوچیک بودیم ( یعنی نوزاد ) از بس که گریه میکردیم قدرتی نداشتیم تا خاطره ای رو تو ذهنمون چه خوب و چه بد بنویسیم اگه کنجکاو بودیم ,...
-
بازم نامه
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 21:47
خسته ام دلم میخواد زودتر بخوابم تا بتونم یه دل سیر پیشت یواشکی گریه کنم گله کنم بخاطر ترسی که تودلم کاشتی و باهاش بزرگ شدم به خاطر تمام لبخندایی که رو لیم یخ زده به خاطر این همه ناگفته که بین من و تو باقی مونده هنوزم قیل گله میگم بزرگیت رو شکر حتما حکمتی داری بخاطر چیزایی شکر می کنم که نمی شه اینجا بنویسم ولی همه رو...
-
همدم تنهاییم مهربان سازم
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 22:48
امشب سخت دلتنگت شده ام دلتنگ تمام لحظه هایی که با اغوش باز مرا به کنار خود می خواندی ومن عاشقانه بر سیم هایت بوسه می زدم , نوازشت می کردم وبرایت با سرانگشتانم می گفتم تمام آنچه را که مرا رنجانده بود. صبورانه همراهیم می کردی تا بغض ورم کرده گلویم فرو ریزد. دلم برایت سخت تنگ است , بی منت ترین عشق فردا به یاد گذشته تو را...
-
دلتنگی
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 23:07
دلتنگی یعنی حالا کلی حرف دارم ولی بقدری خسته ای که مطمئنم سمفونی خرخر رو داری اجرا می کنی
-
قصم
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 21:53
عهد و پیمانم را بر تن هیچ درختی ننوشتم مبادا که خدا قهرش بگیرد برشن ساحل ننوشتم، مبادا که باد از دهن تو پاکش کند بر آب نگفتم تا با خودببرد درسینه ام حک کردم و با نگاه به قلب تو سنجاق
-
سکوت
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 22:49
بازهم سکوت می کنم غصه هایم را در بغض هایم دفن می کنم بادرد هایی که بر پوستم بوسه می کشد حرف می زنم کی بشکنم سکوتم را ؟؟ چرا بشکنم غرورم را وقتی احساسم را . . .
-
دکمه
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 20:22
صدای دکمه ها را می شناسم ،هیچ کدام خطاب به من نیست صدای دکمه ها را می شناسم ، موسیقی حزن انگیز فراموش شدن من ، درمیان تسک هاست صدای دکمه ها را می شناسم ، نوایی از خودخواهی تو که فراموش کرده ای چند ساعت پیش از درد به خود می پیچیدم لحظه ها به انتظار نشستم تا بپرسی بهتری ؟؟ نوایی از خودخواهی من، که هنوز با اینکه می دانم...
-
بازهم عشق مرا از خود ربود این بار کودک نبودم
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 08:40
چه آسان بافتم لباسی از جنس خیال چه آسان حصار قلبم را در هم شکستم چه آسان پیله تنهاییم درهم شکست وچه سخت است بافتن این همه تنهایی پوشیدن خرقه غم ها ، افسوس ها جز من چه کسی محکوم است ؟؟ خاطرات کودکی ؟؟ جامعه ؟؟ یا شب پره آرزوها که ناگهان از میان صفحات دفترم به احساسم گره خورد و یادم داد که عشق را می توان اشغ نوشت حالا...
-
اریرااااا دلم گرفته
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 22:28
-
این حرفا واسه خاطر لوس بودنم نیست
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 23:37
امروز از صبح دلم می خواست شب پره کوچولوم رو تو دستام بگیرم و باهاش حرف بزنم ولی خب نمی شد سعی کردم تمام روز تو خیالم باهاش حرف بزنم، آخه روزهایی که حرفام و یواشکی در گوشش زمزمه می کنم کنارمه , تازه این طوری غر نمی زنم من رو فراموش کردی چرا جوابم رو ندادی ولی وقت بلند باهاش حرف می زنم تو مشغولیاااا و خستگی هاش فراموش...
-
فکر من می گوید
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 22:58
گیجم همچون پری میان آسمان و زمین غوطه ور سوال های بی جواب عشقی که برایش دلیل ندارم رویایی که دراین دنیا جای نمی گیرد ترسی که برایش دلایل بسیار دارم و مرا از عشق می ترساند مانع از تفکر من به زندگی مشترک می شود -------- امروز داشتم با خودم فکر می کردم تو یک سال گذشته بین دوست و فامیل و آشنا، عاشق زیاد دیدم کسانی که زمین...
-
خیال می بافم
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 22:05
رویایم را در زمین جستجو می کنم درمیان تمام انتظارها نبودن ها سکوت ها به انتطارت می نشینم , انتظار لحظه ای که با کلامی تمام غصه هایم را فراموش کنم به انتظارت می نشینم دیر یا زود بر قلبم سرمی زنی وتو با همه فرق داری عشق را برایم معنا کن, باورهایم را از زندگی مشترک خط بزن بگو که عشق رویا نیست و تو نیز چون هم نوعانت نیستی...
-
یاد
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 22:39
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد...
-
تلخ است تلح تر از قهوه
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 14:53
می آیم، می روم نیستی، احساسم را پنهان می کنم در حجم لحظه ها سکوت، سکوت، سکوت تابه کی ؟؟ نمی دانم می شکنم آرام و بی صدا وقتی برای من نیست، این را می شود تحمل کرد ولی ... انتظار زیادی نیست که بخواهم تو نیز مرا بیشتر از خودت دوست بداری، هست ؟؟ نمی دانم خواب بودم با بیدار که این چونین دل بستم حال را هم نمیدانم، خوابم یا...
-
من
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 23:07
نگفتم که از چه آزرده ام باید عشق را بگویم ؟؟ چرا های بی جواب خط های بی پایان گریه های پنهان تنها جواب یک سوال را میدانم می خواهم عاشقم باشد بیشتر از شنیدن دوستت میدارم ها
-
تنهایی
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 19:23
خدای عزیزم نمی دونم به خاطر کدام یکی از نعمت هابت و خوبی هبات باید شکرت کنم به خاطر عشقی که درقلبم کاشتی ؟؟ یا برای این همه صبر که هرروز روحم را با ان نوازش می کنی؟ می دونم همیشه صدام رو می شنوی منویسم برایت اینجا که فقط باهات حرف زده باشم دیگه انتظاری ندارم که بیاد و بخونه ، که کسی زبرشون کامنت بذاره مدتی هست که کلاس...
-
همین طوری
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 22:08
دلم برات تنگ شده از صبح کلی باهم حرف زدیم ولی دلم برات تنگ شده یهو یه حسی اومد سراغم نمی دونم دلتنگی بود یا ناراحت بودم و می خواستم کنارم باشی تا یادم بره هرچی می خواسنم بگم ولی حوصله اس ام اس زدن ندارم حوصله کامپیوترم نداشتم فقط نمی دونم چی شد یهو از توخیال اومدم اینجا برات بنویسم دلم می خواد حرف بزنم ، میدونی بعضی...
-
فرار
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 22:24
روزی احساسم را در زیر خرمن ها خاک دفن می کنم سنگی بر رویش می گذارم تا دیگر جوانه نزد دستانم را ان طرف تر به آب می سپارم تا دور از احساسم باشد لیانم را با خار گل ها به هم می دوزم تا سکوت تنها واژه ای باشد که از من بجای می ماند