چه آسان بافتم لباسی از جنس خیال
چه آسان حصار قلبم را در هم شکستم
چه آسان پیله تنهاییم درهم شکست
وچه سخت است بافتن این همه تنهایی
پوشیدن خرقه غم ها ، افسوس ها
جز من چه کسی محکوم است ؟؟ خاطرات کودکی ؟؟ جامعه ؟؟ یا شب پره آرزوها که ناگهان از میان صفحات دفترم به احساسم گره خورد و یادم داد که عشق را می توان اشغ نوشت
حالا باید یاد بگیرم
درسکوت اشغ غرق شوم ، درمیان غم هایم ، خاطراتم
ولی با تمام این ها هرکسی هم که جز من مقصر باشد، شب پره ام فرشته است
فرشته کوچک تنهاییم از میان خیال به سیاره من سفر کرده بود، همچون شاهزاده ای کوچک
چه آسان !!!!!!!!!!
باسلام و عرض ادب
سلام ممنون از اینکه به ما سرزدین