نامه ای به خدا

خداوندا

امشب برایت حرف ها دارم

تورا می خواهم تا برایت بگویم  چقدر درناک است ،کسی را دوست بداری و او بی توجه از کنارت عبور کند.

 می خواهم برایت بگویم وقتی صادقانه قلبت را در دست می گیری و می گویی دوستت دارم وناگهان تردید،تردید

 وجودت را فرامی گیرد " او نیز تو را واقعا دوست دارد ؟؟"

وقتی معنی گذشت را جستجو می کنی و هیچ جز نفرت ،خودخواهی ، نمی یابی دردناک است .

برایت بگویم چقدر سخت است خودت را محاکمه کنی و قلبت را دار بزنی

اشک بریزی

چقدر سخت است به دنبال راهی باشی تا احساست را از بین ببری و نتوانی

برایت بگویم چقدر سخت است ریختن اشک از برای آنکه دوستش میداری و او خودخواهانه از کنارت عبور کند.

برایت بگویم که تنها ، تنها از تو کمک می خواهم تا یا مرا پیش خود ببری یا احساسم را به یکباره از   من بگیری

آجر نوشته ـ۱

 

نشکن به نوازشی حتی ،

حرمت آینه ای را که غبار آلود ،

چشم براه کسی است

که برای دیدن خویش نمی آید

شب پره ای که هرگز نبود

می روم خسته وآهسته وزار

سوی منزلگه ویرانه خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل پژمرده و افسرده خویش

می برم تا زتو دورش سازم

زتو ای جلو امید محال

می برم زنده به گورش سازم

تا ازاین پس نکند یاد وصال 

. . . .  

 

فروغ فرخزاد

گیسو به باد ده چشمان بی قرار

دوستت میدارم

د و س ت ت م ی د ا ر م

و در یک نگاه تنها یازده حرف

با دنیایی حرف . حرف هایی از عشق، پاکی، صداقت وشاید نقابی برای فریب دل یکدیگر، در لحظه های تنهایی.

چه کسی می داند معنایش را ؟؟ هنوز هم حرمت این کلام زیبا  پا برجاست ؟؟

سال نو پیشاپیش مبارک

سال 87 هم گذشت سریع ، سریع ، سریع

با تمام زیبایی هاش ، لحظه های خوب و شیرین و حتی سختی ها

نمی دونم چی باید بنویسم ولی خوب می دونم باید قبل از هرچیز از شب پره عزیزم که باعث شد اریرا یا بهتر بگم ، المیرا خودش رو بهتر بشناسه تشکر کنم ، از hornet  جووووووووونم که باعث شد، نوشتن این بلاگ شروع بشه ، میثم وبهار عزیز که همیشه باخوندن نوشته های یه پر وزن باعث شدن که بنوشتن ادامه بده وباقی دوستانی که در یکسال گذشته قدم رنجه نمودند وبه دل نوشته های من سر زنند تشکر کنم

دوستان عزیز سال نو پیشاپش مبارک

امیدوارم همیشه دل هایی شاد و بهاری داشته باشید، وسالی، بهتر از سال های قبل

 

یک سال دگر هم گذشت

امشب در بیست وهفتمین بهار زندگانیم ، قلبم را ، روحم را خواهم تکاند تا از تمام آنچه که در این مدت قلبم را به درد آورد،خنده ام را محو و چشمانم را نمناک پاک سازم .

تلخی گذشته را دور ریزم

امشب میهمانی عزیز بر دل دارم

گلدان یاس را در کنار پنجره گذاشته ام ، میز مهربانی را مهیا ساخته ام ، فنجان ها را با قهوه عشق و محبت لبریز

ساخته ام ،خدا را دعوت کرده ام تا شاهد پرواز پروانه هایم باشد

امشب  بیست و ششمین شمع را در کنار شب پره عزیزم خاموش خواهم  ساخت.

گلایه

برتن سبز درختان با سرانگشتانم نوشتم

دوستش میدارم

عاشقم من

تا، رهگذران بخوانند و خلوتم را بر هم نزنند

نمی دانم ،من واضح ننوشتم یا رهگذران نخواستند که بدانند

شاید هم باور نداشتی

حرمت دوستت میدارم ها را