دارم ساز میزنم ولی بازم لا به لای تک تک مظراب ها فکر تو هست
بازم گوشیم کنارمه به امید زنگی از تو
سعی می کنم عادت کنم به خودم به قبولونم که عشق تو سرنوشتم نیست
به خودم به قبولونم که من اومدم تا همیشه مراقب مامانم باشم
مریضی رو حس می کنم ولی انگیزه ای برای داشتن سلامتی هم ندارم
ولنتاین نزدیک
یاد اون سال بخیر که اون دوتا عروسک رو بهم دادی ، هنوز شبها یواشکی بغلشون می کنم و .......
هنوز میام اینجا
میام با فنجان قهوه باز تو تختم بازم کلی فکر کلی حسرت روزهای گذشته
ساکت میشنم و تو عالم خودم باز با اریرا حرف می زنم ، اریرایی که حاصل یه عشق و اولین اعتماد بنفسی بود که تو بهم داده بودی
با خودم فکر می کنم ، همه همه رو مقصر می کنم از همه متنفر میشم حتی از خودم و این احساس لعنتی که نمیذاره مثل باقی دخترها باشم
هر لحظه به یکی دل ببندم ، از همه متنفر میشم تو خیالم باهات دعوا می کنم سرت داد میزنم ولی باز تو رو رفع اتهام می کنم و اشکهام رو پاک می کنم
باز دوباره تیت می کنم و فال تاروت میگیریم
روزها از پی هم می گذره بی تو
میگذره من با حرفهات هنوز برای خودم طنابی ساختم که مو به زندگی وصل کنه
دیگه گریه نمی کنم ،قبل ازاینکه اشکی سرازیربشه توخودم دفنش می کنم
ناراحتم برای اینکه بهت گفته بودم از این ضربه می ترسم
ولی انقدر برام عزیزهستی و بودی که دلخوری هام رو بهت نگفتم فقط سکوت کردم ، منتظرم روزهابگذره تا ببینم اخرش چی میشه.
روزها می گذره و تو فاصلت رو بیشتر روبیشتر می کنی بدون اینکه بدونی حال من چه جوریه
پریدم وسط یه دریای طوفانی ، بدون هیچ امیدی ، دل شکسته و افسرده به انتظار زورقی کوچک که بان به سویم بیایی.
روزها و روزهاااااا گذشت و من منتظر
دل شکسته از نامردی مردمان ، به گمانم بی پناه ، کسی امد بی انکه بدانم بفهمم تکیه گاهم شد درمیان طوفان
زندگیم در زمان کمی پر از اتفاق شد و من هنوز درانتظار دستان تو غافل از اینکه دیگر نه صدایت امد نه نگاهت
سکوت کردم سکوت کردی
حرف زدم ، لب گوشودی
در انتظارم ، در انتظار انچه که برایش خود را به این دریا انداختم
میدانم و باور دارم خدا درکنارم است مراقبم است اتفاق های خوب را در زندگیم گذاشت تا فراموش کنم غم فراق را
نمیدانم چه در پیش است نمی دانم
بازهم با دل تنگم می گویم صبوری کن نا امید نباش
فیلم زندگی خودم ، تنها فیلمیه که اخرش رو نمی دونم
هرروز اتفاق جدید فکرو خیال جدید و ...
تنها دل خوشیم این بود که این روزها می گذره و تو هستی ولی الان تنها دل خوشیم اینکه روزها می گذره به قول خودت وقتی یکی میمیره چند ماه سیاه می پوشن و بعد فراموشش می کنن
حالا من چی رو فراموش کنم ؟ بهت گفتم میدونم پست هام رو لایک می کنی که بدونم کنارمی ولی از اون روز به بعد رفتی دیگه هیچ پستی رو لایک نمی کنی ، چرا !!!! من از دیدن اسمت پر می کشیدم به آسمون حالا از ندیدن اسمت بال شکستم رو روی سرم میکشم
من مظلوم ترین عالم نیستم نمی خوام هم باشم
چند ماهه رفتم تو کما ، هی میخوام بهوش بیام، بلند شم باز دو باره نمیشه
ای کاش حالم و میدونستی
ای کاش منم میدونستم حالت چطوره ، برای اینکه بدونم حالت خوبه دایم statusوایبرت رو چک می کنم که ببینم انلاین شدی یا رسیدی ؟ خوبی ؟
چه روزهایی سختیه .
کاش میتونستم بهت بگم امروز چندبار تو خیابون سرم گیج رفت ولی تو نبودی
فاصله با تمام کوچک بودنش و سادگیش کلی حرف داره
حرف هایی که تا وقتی فاصله دو لمس نکرده باشی نمی تونی بشنویش نمی توتی درکش کنی
وقتی فاصله می گیری فرق بین عشق و عادت رو می فهمی
می فهمی برای چی و چرا داری تلاش می کنی
بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم شاید بهتر باشه یه بار دیگه فرصت بدم و باهم حرف بزنیم ولی بعد پشیمون می شم یاد پیغام شب یلدا می افتم که جواب ندادی
یاده روز یلدامی افتم که حتی صبح بخیرم نگفتی
یادته هرسال شب یلدا برام هدیه داشتی ولی امسال هدیت خوشحالم نکرد
امسال یلدا یه بغل بغض برام فرستاده بود
همیشه این حرفت تو گوشمه که بهم گفتی تو نقطه ضعفت مهربونیت هست راست گفتی تو من رو بهتر از من شناخته بودی.
دارم فکر می کنم به اخرش که چی میشه بعد می بینم خب الانم اخرشیم فقط هنوز به عکس هم نگاه می کنیم و حرف میزنیم لا اقل من که اینجوریم
میدونم توهم همین جوری هستی
بعضی وقت ها میگم دستم رو می زارم روی دکمه undo زندگی و باز دوباره تا کافه سپیدسیاه میز 21 باهم قرار میزاریم فکنم 13 هم ماه بهترین روز باشه مثل اولین بار
بعد عین فیلم ها سن فرش ولیعصر رو برعکس می ریم
فنجون قهوه من پر میشه نه خالی فنجون ها پشت هم از میز میرن بعد من و تو ......
ولی دل ها رو چکنیم !!!