دلم تنگ است


دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قل...ب من هدیه می دهد.
دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند .
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را میطلبد ...
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را میطلبد.
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست .
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کن 

 

 

 

هیچی نیست

دلم تنگه برای خودم ، خودم .

دیگه نمی دونم خدایا حرف دلم رو بکی بگم ؟؟

به شب پره ؟؟ بارها گفته دوست نداره اشک هام رو بیبنه غمم رو ببینه .

به مامانم ؟؟ فکر می کنه هنوز بااینکه موهام سفید شده یچه هستم.

به سازم ؟؟ نمی دونم تقصیر از من بود یا از دستم که اینطوری ازش فاصله گرفتم ، شاید دردهای بی پایان دستم مرا از تو جدا کرد شاید واهمه ازاینکه، مبادا نامردها صدای دلم را بشنوند


اره خدا جونی توبگو به کی بگم ؟؟ 


بازم تنها شدم

بزرگ شدن و فاصله هاش

خسته شدم دلم می خواست هنوز بچه بودیم 

هنوز مثل وقتی کوچیک بودیم دوستم داشتی . ولی دیگه نداری و منم چراش رو نمی دونم ،حالا دیگه دلم رو می شکنی و من جوابی برای علامت سوال تو ذهنم پیدا نمی کنم 

اگر می دونستم بزرگ شدنمون این همه فاصله بینمون میکشه هیچ وقت شمع های تولدم رو فوت نمی کردم هیج روز تولد هیج کدوممون رو جشن نمی گرفتم


اگه می دونستم بزرگ شدن یعنی فاصله

از دست همه خسته ام مخصوصا خودم 

امروز من

کلافه شدم خیلی

امروز تو کلاس فقط به تو فکر می کردم ، تصور بود یا واقعیت نمی دونم ولی حس کردم نفس روحم از بدنم جدا شده ، دلم می خواست کامل بلند شم ولی می ترسیدم 

اخه فراز همیشه میگه تو شیطونی باید مواظبت باشم مار خطرناک نکنی

خوب من فقط دلم برات تنگ شده 

خیلی زیاد دلم می خواست می اومدم پیشت ولی نشد فراز حواسم و پرت می کرد


نمی دونم اگه دستم جسمم و ول می کرد چی میشد ؟ واقعا تا پیش تو میتونستم بیام و بر گردم یا نه؟

می دونی خسته ام خیلی زیاد 

اگه پروازم درست و کامل انجام میشد حتما می رفتم خورشید و ماه رو مثل دو تا فرفره می چرخوندم

تا روزهای باقی مونده زودتر تموم بشه، تا به اخر نمایشنامه خودمون برسم و بهمه ثابت کنم ، گذشت زمانیکه عشق نرسیدن و نرسیدن بود 

حتما یه سر هم به خدا می زدم تا جواب تمام سوال هام رو بده

هرکی دوست داره اسمشو بذاره فضولی ولی من داستان زندگی همه رو می خوندم و انتظار رو از توشون خط می زدم


خسته ام کاش یکی هم انتظار رو از زندگی من حذف می کرد

خدا وکیلی تو باشی ناراحت نمیشی؟؟

بدجوری می خوری تو دیوار وقتی درد دلت رو می گی و نمیشنوه 

وقتی فریاد می زنی و . . 

حالا یکم شنیده میشی 

یکم دلداری 

.

.

.

ولی باز منطق جای من و می گیره بازم باید به تمام کارهای منطقی برسی 

پس من چی ؟؟

مطمئنی منو میشناسی ؟

تو جای من ناراحت نمیشی ؟؟

چرا هروقت می خوام کنارم باشی نیستی؟

.

.

کم آوردم

دلگیرم

هیچ کس نفهمید چه غمی دارم

خواسته و ناخواسته تازیانه ام زدید 

سکوت کرده ام , سکوت ناگهان چشم گشودم سرتاسر سورت وگردنم پراز خون شده بود


حتی خودم هم نفهمیدم 


ناگهان خون به نرمی اشک بر تمام صورتم جاری شد 


ترسیدم

از خون


ولی بیهوده بود فقط این خون حالم را درک کرد کرده بود و شاید سزای صداقتم بود که با شما داشتم

شمایی که از سادگیم , صداقتم تازیانه ای بر روحم ساخته اید


دلگیرم

هیچ کس نفهمید چه غمی دارم

خواسته و ناخواسته تازیانه ام زدید 

سکوت کرده ام , سکوت ناگهان چشم گشودم سرتاسر سورت وگزدنم پراز خون شده بود


حتی خودم هم نفهمیدم 


ناگهان خون به نرمی اشک بر تمام صورتم جاری شد 


ترسیدم

از خون


ولی بیهوده بود فقط این خون حالم را درک کرد کرده بود و شاید سزای صداقتم بود که با شما داشتم

شمایی که از سادگیم , صداقتم تازیانه ای بر روحم ساخته اید