دلم گرفته مثل دیروز و روزهای قبل
یه حس خوب گوشه قلبم، تورا من دوست دارم
یه حس ترس با چادر سیاه پهنه گسترده برتمام وجودم ، دروغ بود می روی ، حرف بود
عاقبت من ویران میشوم درخود ، ویرانی وجودم هزاران بار شدید تر رو بدتر از زلزله رودبار و بم است .
گفته بودم میترسم یادت هاست ؟؟
گفته بودم بیا پایان داستان را پیش از گذشت این همه روز باهم بنویسیم یادت هست ؟
گفته بودم من از دستان سرنوشت می ترسم ، من صبر نوشته شده در پیشانیم می ترسم یادت هست ؟
گفتی هستم تا اخر خط ، میدانم هستی ولی از اخر خط می ترسم