مدتهاست در لحظه ای که می خواهم بنویسم جز قلب وکلامم ، قلم هم نام تو را می خواند.
هر سه باهم تورا صدا می زنیم شاید صدایمان بلندتر شود،شاید بشنوی، احساس کنی هنوز هم از اعماق وجود "دوســــــــــــــــــــــــــــــــــــــتت" می داریم.
مدت هاست رفته ای و من باقلبی که به حضورت خو گرفته بود، با قلمی که تو، چگونه شاد نوشتن را آموختیش، با سازی که به یادم آوردی می توان نغمه هایی نواخت به زیبایی لبخند،خوش تر از آواز قناری، بر زورقی شکسته ایستاده ام.
هم چنان برآسمان نگاه خواهم کرد و با نگاهم تو را خواهم خواند ، به امید آنکه باز آیی چون روزهای گذشته.
سلام دوست گرامی
شعری که در نظرات نوشتید واقعا زیبا بود فقط شرمنده که دیر اجواب دادم
این روزا به خاطر امتحانات نمیام نت
هنوز مطلبتون رو نخوندم فقط اومدم تشکر کنم حتما پستتون رو هم می خونم
موفق باشید
1. وقتی می رفت، تو کجا بودی ؟؟؟؟
2. تا برنگردی و از دلش درنیاری، ن م ی ا د !
اگه با منی همیشه بودم همه جا
اگه جسمم نبود سعی کردم یادش بیارم هستم برام اهمیت داره
لحظه لحظه م شده
کاری نکردم که بخوام از دل کسی در بیارم تمام آنچه را که داشتم تو کف دستم گرفتم
هرچی دیدم شنیدم خم به ابرو نیاوردم منتی هم ندارم
گفتم اشکال نداره همه چی درست میشه زمان حلال خوبیه غافل از اینکه
. . .
کم کم دارم احساس می کنم که همه چی یه خواب بوده یه خواب شیرین دیگه تموم شده شاید اون خواب شیرین تکرار نشه
----
بر زورق شکسته ام پاهایم یخ بسته توان ایستادن ندارم
خسته ام خسته
شب پره من انگار با شب پره تو فرق می کرد که اینجوری شد
ببخشید
نه بابا پرسیدی جواب دادم
شب پره من همیشه همه جا تو خاطرم هست به یادشم منتظرشم حتما خدا حکمتی داشته که اینطوری شد
حکمتش رو شکر
:))))
منظورم این بود کلا :
گفتم که زحافظ به چه حجت شده ای دور
گفتا که همه وقت مرا داعیه این بود
میشه یه قند بذاری پهلوش
داعیه رو متوجه نشدم