امشب آرام بی صدا میهمانی بر درخانه ام رسید.با دست گلی کاغذی ،کاغذ های دفترچه خاطراتم.
به خانه ام آمد ،درکنارم نشست و من هرآنچه را که دوست میداشتم نواختم و او گوش کرد.مثل شب پره.
تور سفیدی برصورتم انداخت ، دستانش سیاه بود ، ترسیدم ، مثل همیشه ، لبانم بر هم
دوخته شد، چشمانم نمناک ، نقاب را برداشت شب پره ام نبود، تنهایی بود ،تنهایی .
او بازگشته بعد از سال ها، تا مرا ببرد
" نخواتم " ینی چی ؟
همون نواختمه
املا صفر دقت منفی
چه خوب !!!
چی خوبه ؟؟
دلم می خواد بخوابم ،سرم رو بذارم رو پاهات آرام آرام با گرمی دست هات بخوابم ،یه خواب آرام، آرام،بی طوفان ، بی پرتگاه
چه خوب !
OK
و
تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییی